کد مطلب:313567 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:175

از عنایت حضرت ابوالفضل نمازخوان شد
حجةالاسلام جناب آقای شیخ احمد صادقی اردستانی، از نویسندگان مشهور حوزه ی علمیه ی قم، نقل كردند:

سال 1344 شمسی قمری بود و از سن من حدود بیست سال می گذشت. از مسافرت تبلیغی ماه مبارك رمضان كه در «مارم» (از نواحی «فین بندرعباس») انجام شده



[ صفحه 387]



بود برمی گشتم. آن زمان من از مسیر «لار» به بندرعباس رفته بودم و اینك از همان مسیر می خواستم برگردم. كسی كه از محل تبلیغ همراه من آمده بود، تا بیرون شهر بندرعباس و دروازه ای كه ماشین های آن به طرف «لار» می رفتند، مرا همراهی كرد.

آن روزها در آن مسیر، وسیله ی معمول سواری وجود نداشت و فقط ماشین های باری، و احیانا وانت بارها، رفت و آمد می كردند. نیم ساعت به غروب آفتاب بیشتر نمانده بود كه از میان وسایل نقلیه ی متعددی كه عبور می كردند یك ماشین باری، با اشاره ی همراه من، متوقف شد و من، پس از خداحافظی با آن همراه مهربان، در قسمت جلوی آن ماشین قرار گرفتم.

اما به زودی متوجه شدم راننده شخص متدینی نیست و علاوه مدارك لازم ماشین را هم تماما به همراه ندارد. به همین دلیل وقتی ساختمان پلیس راه از دور پیدا شد، رنگش تغییر كرد! از وضع دینداری و نماز خواندن او سؤال كردم، معلوم شد با دین و نماز رابطه ای ندارد، ولی البته قرآن كوچكی را برای بركت و حفاظت جلوی خود نصب كرده بود!

من از این فرصت كه او خود را در معرض گرفتاری به دست پلیس می دید، استفاده كردم و در حالی كه هوا تاریك می شد از او خواستم اگر قول بدهد نماز بخواند، من با توسل می توانم خطر مجازات تخلف از مقررات رانندگی او را به نوعی دفع نمایم.

باری، راننده قول مساعد داد و در صف طولانی اتومبیل های باری قرار گرفت. حدود نیم ساعت طول می كشید كه نوبت به بازرسی او برسد. من از فرصت استفاده كردم، و با توجه به اینكه با سپری كردن ماه مبارك رمضان، در خود معنویت و حال مناسبی می یافتم، در گوشه ای خلوتی كردم و با توسل به حضرت ابوالفضل علیه السلام رفع گرفتاری او را كه خود هم به نوعی با آن شریك می شدم، یعنی معطلی و سرگردانی در بیابان و احساس ناامنی، از ساحت مقدس آن حضرت درخواست كردم.

به هر حال، ماشین ها یكی پس از دیگری بازرسی شدند و رفتند و نوبت به آن راننده رسید. اما وضع طوری به نفع او تغییر كرد كه بدون به وجود آمدن مشكلی از خطر گرفتاری نجات یافت و آن را كرامت و عنایت حضرت ابوالفضل علیه السلام دانست. بعد از آن از سقوط در دره ای هم نجات یافت و از همان شب نماز خواندن را شروع كرد، و تا حدود ظهر فردا كه به شهر «لار» رسیدیم، نماز خواندن را ادامه داد. ضمنا با من



[ صفحه 388]



خوشرفتاری بسیار كرد و حتی حاضر شد در «لار» بماند كه كار من انجام شود و بعد از همان مسیر مرا به «شیراز» برساند، كه از او سپاسگزاری كردم و جدا شدم.